امام شناسی/ تفاوت علم ومعرفت بخش اول

امام شناسی/ تفاوت علم ومعرفت بخش اول

تفاوت علم و معرفت
قسمت اول

امام حسن عسكري(ع) از پدران بزرگوارشان نقل كرده‌اند: 
"مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً."  
کسي که بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.
منظور از‌ "لَمْ يَعْرِفْ" کدام نوع شناخت است که به مرگ جاهليت منجر مي‌شود؟
يا نقطه‌ي مقابل آن:
چگونه شناختي مرگ در اسلام را به ارمغان مي‌آورد؟ 

 اگر ما بخواهيم اين حديث را صوري و ظاهري تعبير کنيم، هيچ کس به مرگ جاهليت نمي‌ميرد!
به خاطر اينکه خيلي راحت مي‌توان از نظر ظاهري و شناسنامه‌اي امام را شناخت.
اگر منظور از شناخت، شناخت ظاهري امام است که نه آن‌هايي که دل پيامبر را شکستند، نه آن‌هايي که در خانه‌ي عصمت را سوزاندند، نه آن‌هايي که ريسمان بر گردن علي(ع) انداختند، نه يزيديان، نه ياران معاويه‌، نه بني‌عباس و نه بني‌اميه- لعنةالله‌عليهم‌أجمعين-، هيچ کدام به مرگ جاهليت نمردند؛ چون امامِ ‌زمانِ خود را مي‌شناختند!
.پس جريان چيست؟
چگونه بايد امام را بشناسيم؟
اين شناخت زيبا و نوراني به چه كيفيت است؟
اثرات اين شناخت چيست که به دوري از مرگ جاهليت و رسيدن به مرگ توحيدي منجر مي‌شود؟
اصلاً مراد از معرفت چيست؟
آيا منظور از شناخت و معرفت، شناخت علمي و دانستن مشخصات امام‌زمان(عج)است؟ شناخت علمي است؟
يا منظور عرفان است؟
دقت کنيد!
يکي از اشتباهاتي که متأسفانه شيطان توانسته با تلبيساتش آن را به خوردِ من و شما بدهد، مترادف معرفي كردن دو لفظ "علم" و "عرفان" (دانايي و دارايي) است؛

در حالي كه اين دو تنها شباهت‌هايي دارند و همين تفکيک آن‌ها را سخت کرده است.

زماني فرد "علم" دارد و دلش به اين علم خوش است؛ در صورتي ‌که متوجه نيست آنچه انسان را به وادي‌ توحيد، نبوت، معاد و امامت وارد مي‌کند، عرفان است؛ نه علم صوري!

اگر علم حصولي، ما را در اين وادي‌ها وارد مي‌کرد، نبايد در ميان كساني كه اطلاعات خوبي از امام‌زمان دارند، افرادي پيدا مي‌شدند که با وجود اين علم، مشرک يا کافر هستند .

پس بايد بين اين دو را تفکيک داد و دانست علم مفهومي است و عرفان مفهومي ديگر.


براي فهم معناي معرفت،باید بدانيم: 


"معرفت نسبت به چيزي عبارت است از وجدان آن، که يک امر ذهني و فکري نيست.

به عنوان مثال، وقتي ما چيزي را مي‌چشيم و شيريني آن را ادراک مي‌کنيم، فهم اين شيريني از طريق تصور آن نيست؛

بلکه وقتي شيريني را مي‌چشيم، به واقعيت آن دسترسي پيدا مي‌کنيم، نه اينکه تنها صورت ذهني آن در ما حاضر شود.

ما وجداناً بين چشيدنِ شيريني و تصور آن تفاوت مي‌گذاريم و اين حقيقت را تصديق مي‌کنيم که

فهم شيريني، تنها وقتي برايمان حاصل مي‌شود که به مرحله‌ي چشيدنِ آن برسيم.

پس تصور، فرع بر درک و شناخت است؛ به طوري که اگر راه درک و وجدان چيزي براي کسي بسته شود،

امکان تصور صحيح از آن هم برايش وجود ندارد.

در ادراکات غير حسي هم همين طور است.

مثلاً «حريت و آزادي» واقعيتي است که همه‌ي انسان‌ها آن را درک مي‌کنند و با واقعيت آن به خوبي آشنا هستند.

حريت از راه حواس پنج‌گانه قابل ادراک نيست، بلکه تنها وقتي فهميده مي‌شود که وجدان شود و

اگر کسي بخواهد با تصورات خود آن را بشناسد، به حقيقت آن نخواهد رسيد

ادامه دارد......

بامباحث مهدویت با ما همراه باشید. 





:: موضوعات مرتبط: امام شناسي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : تاج بخشيان
تاریخ : سه شنبه 26 دی 1396
مطالب مرتبط با این پست